-
ترس از پیری
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1385 21:52
راضی نیستم. * محدث تماس گرفت و از همایش گفت و دعوت به همکاری. نمی دانم اگر اکنون که توانی هست تمام درخواست ها را رد کنم، تا چند سال دیگر یادی از من می کنند. می ترسم به زودی پیری و فرتوتی از راه برسد و در پی اش انزوا و تنهایی و ... . برای فردا ظهر با محدث قرار گذاشتم. * کار مهین تمام نشد، امشب هر طور هست باید ... . *...
-
بهترم
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1385 09:00
کوچولو یک ساعت را به انرژی تفریحی تبدیل کرد! * تماس با شاکر برقرار شد: نامه، پیشنهاد کار، کمیل، خبر حسام – احمد، گرمارود و ... . * امروز بهتر است و هنوز وقت هست!
-
شاید فردا
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 23:42
همین موجود دوست داشتنی وقتم را گرفت. کسی را که نباید، رنجاندم! بدخلقی از خستگی و کسر خواب است. * تماس با سروش برای استعلام طراحی. نتیجه فردا ... . * فرهنگ (درویش) پی جویم بوده. حالا که تشنه شده تماس می گیرم. * تماس با شاکر فردا (گرما - نامه معرفی و ...). * شق القمر: خرید منزل! * کار کمی جلو رفت. حال نوشتن نامه را...
-
زنده ام ...
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 14:09
زنده ام به امید تلاشی دیگر. باید به این آشفتگی غلبه کنم. فرصت خوبی است. چراغ سبزی از سیما. این بندها را باید از دست و پایم باز کنم. * کی با شاکر تماس می گیرم؟ خدا می داند! * صبح حسین(آ) تماس گرفت و از نشریه گفت و پاسخ مثبت دادم. از بد قلقی مسلم گفت و چیزی نگفتم و به پرسش های فنی روزنامه نگاری اش پاسخ گفتم (شاگرد...