کوچه باغ

روزانه هایم را می نگارم تا به یادم بماند. مجبور به خواندنش نیستید.

کوچه باغ

روزانه هایم را می نگارم تا به یادم بماند. مجبور به خواندنش نیستید.

ترس از پیری

راضی نیستم.

*

محدث تماس گرفت و از همایش گفت و دعوت به همکاری. نمی دانم اگر اکنون که توانی هست تمام درخواست ها را رد کنم، تا چند سال دیگر یادی از من می کنند. می ترسم به زودی پیری و فرتوتی از راه برسد و در پی اش انزوا و تنهایی و ... . برای فردا ظهر با محدث قرار گذاشتم.

*

کار مهین تمام نشد، امشب هر طور هست باید ... .

*

باید برای حمید هم بنویسم.

*

تماس با: «کمیل، حسین(م)، فرهنگ (درویش) و ...» فردا.

 

*

فردا باید بهتر باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد